دل نوشته هایی از دیار باقی

واسه اونایی که اهل دل نیستن ورود ممنوع!

دل نوشته هایی از دیار باقی

واسه اونایی که اهل دل نیستن ورود ممنوع!

غریب

هنگام پاییز
زیر یک درخت ... مردم
برگهایش مرا پوشاند
و هزاران قلب یک درخت
گورستان ... قلب من شد

باران

ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه
بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم
که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه
نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم
خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا
همه ش ننگه ... همه ش رنگه

اشک عجز : قاتل عشق

آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد
گفتم : که ؟ گفت : آنکه دلت را به من سپرد
وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز
تابوت عشق من ، به کف نور ، می سپرد

آمار و ارقام زمین

من به آمار زمین مشکوکم!!!!
اگر این شهر پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست؟؟؟