-
فاصله :-)
1389/06/15 11:34
به فاصله دقت کردید ؟؟ کسی میدونه چرا فاصله رو هم با واحد زمان میسنجن هم با واحد طول ؟ کسی تا حالا فاصله رو حجمی اندازه گرفته ؟؟ این چه تلخی تو زندگی که هم زمان داره هم مکان ؟ چی داریم به جز فاصله که انقدر مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنه ؟ یه عمر از هم دور شدیم از لباس به من نزدیکتری اوه ه ه ه ه تا اونجا یه قرن راهه !!!...
-
قانون حمایت از خانواده!
1389/06/15 11:08
یک ایمیل: بابا آب داد بابا نان داد بابا فقط آب داد و نان داد، مامان عشق داد بابا گول شیطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد. پر شد، خالی شد خالی نشد.خط خورد. زن ها خط خوردند، مادر ها خط خوردند دخترها زن شدند، زن ها مادر شدند و خط خوردند و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد. مامان، زوجه مامان، ضعیفه مامان،...
-
یک ایمیل:::
1389/05/28 18:56
دخترجوانی ازمکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد. پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه ازراه دورادامه بدهم وباید بگویم که دراین مدت ده باربه توخیانت کرده ام !! ومی دانم که نه توونه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش...
-
تفاوت دختر و پسر؟
1389/05/28 18:55
یک ایمیل دختر: من تا حالا با 4 تا پسر رابطه جنسی داشتم و تو این کار رو با 8 تا دختر انجام دادی. اما الان همه به من میگن فاهشه(مخصوصا غلط دیکته دارم) و به تو میگن مرد واقعی! دلیلش چیه؟ پسر: خیلی ساده! وقتی یک قفل با تعداد زیادی کلید باز بشه، یک قفل بد محسوب میشه. اما وقتی یک کلید قفلهای زیادی رو باز کنه، اونوقت بهش...
-
ساسی مانکن
1389/05/24 12:07
هنوز هم بعضی اساتید فکر میکنند فرهنگ ایرانی یعنی حافظ ، سعدی و هزاران جلد کتابی که در گوشه کنار کتابخانه ها یا پستوهای خانه منو شما خاک میخورند هنوز نمیخواهیم باور کنیم فرهنگ با پیشینه فرهنگی فرق دارد فرهنگ ایرانی چیزیست که همین حالا در کوچه پس کوچه های این مزر و بوم فرهنگ غالب است صدای بلند موسیقی فحش ویراژ بی...
-
غصه خوردنتو یرنامهریزی کن! چهجوری؟ اینجوری!!
1389/05/24 12:05
چهقدر بده که ببینی در لحظه لحظههای زندگیت چه کارها که نمیتونی بکنی ولی سهمی که خودت از این لحظههای غیرقابل برگشت زندگی استفاده میکنی، یه نگاه خیره به خودت تو آینه باشه، با دستایی که تکیهگاه چونه شده و چند تا آه و ذهنی که فقط به تعداد اشکایی که از گونههاش میلغزه معطوفه!! نه اینکه بگم هیچ وقت ِ خدا غصه نخور! نه!...
-
موضوع انشا :خارج کجاست؟
1389/05/24 11:46
-
فال حافظ
1389/05/24 11:24
یه نیت کردم و با خلوص دل فالم رو گرفتم ! عاشق روی جوانی نو خاسته ام *** وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام عاشق و رند و نظر بازم و میگویم فاش *** تا بدانی به چندین هنر آراسته ام شرمم از خرقه ی آلوده ی خود می آید*** که برو وصله بصد شعبده پیراسته ام خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز***هم بدین کار کمر بسته و برخاسته...
-
این تویی دیگه ...
1389/05/12 15:26
آغوش تو به غیر من به روی هیشکی وا نکن منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت توبگو به هرکجا پر میکشم منو تو آغوشت بگیر,آغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه نوازش دستای تو عادته, ترکم نمیشه فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار به پای...
-
همیشگی من
1389/05/12 15:24
هر شب در رؤیاهایم تو را می بینم و حست می کنم اینگونه می دانم پایدارهستی در فراسوی فاصلهء میان ما تو آمده ای تا نشان دهی که پایدار خواهی بود نزدیک یا دور، هر جا که باشی ایمان دارم که این قلب پایدار است یک بار دیگراین دریچه را بگشا خواهی دید که در قلبم هستی و با بودنت قلبم پابرجا خواهد ماند
-
مکث...
1389/05/12 15:19
+گرسنگی چند جوره رفیق...! که تو فقط تو معده خالی خلاصه اش می کنی..! +خیلی ها جون می کنن بگن که زنده ان! ولی نیستن!با هر لحظه بیشتر تقلاشون... بیشتر ثابت می کنن که مرده ان. +پاهای کثیفی رو که نبض زمین رو فهمیده رو بیشتر از پاهای تو کفش های واکس زده و شیک دوست دارم...! + خوبه که تو فقر، "فقیر" بزرگ نشی......
-
لیلی و مجنون قرن 21
1389/05/11 15:43
دید مجنون دختری مست و ملنگ در خیابان با جوانانی مشنگ خوب دقت کرد در سیمای او دید آن دختر بُود لیلای او با دلی پردرد گفتا این چنین حرف ها دارم بیا (پیشم بشین) من شنیدم تازگی چت می کنی با جوانی اهل تربت می کنی نامه های عاشقانه می دهی با ایمیل از ( توی) خانه می دهی عصرها اطراف میدان ونک می پلاسی با جوانان ونک موی صاف خود...
-
داستانی آشنا
1389/05/10 16:25
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند مارها باز...
-
بی جنبه ها و کوچولوها نخونن
1389/05/10 16:20
به دلیلی باید میرفتم توی توانبخشی که استخر هم شاملشه، تو بخش. پشت در اتاق منتظرم که چندتا از بچه های ساکن اونجا هم میان کنارم از دیدن اون همه معلولیت معذبم. دونفر روی ویلچر هستند. یکیشون چشماش پر پر میزنه و تو متوجه نمی شی که اصن نگاهش به تو هست یا نه ولی وقتی طرف صحبتش توی حتما داره نگات میکنه دیگه! از یک رمپ می خواد...
-
عشق دختر همسایه
1389/05/10 16:14
عشق به دختر همسایه از آن فانتزیها ست که خیلیها دارند. دیدن فیلم فارسی و شنیدن ترانههای دمدستی هم که کم به آتش فانتزی نمیدمد. برای من که اما چند سالی عاشق دختر ترگل ورگل هاشم -همسایهی نخراشیده نتراشیدهی طبقهی پایین آپارتمان قبلیمان تو دروازه غار- بودم٬ داستان دیگر محدود به تخیلات دیر و دور نیست. دفعهی اول که...
-
پرنده آبی
1389/05/09 14:28
یک ایمیل: روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد. چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید. اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است. این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز...
-
به احترام عشق...پخش شد
1389/05/09 14:21
اتاق احیا شلوغ بود.دختره روبروی بیمارستان تصادف کرده بود آوورده بودنش اورژانس.اینترن داشت تنفس میداد که استاد گفت:نزن دکتر فایده نداره.بذار راحت بره اینترن و استاد رفتن بیرون.من وایسادم به یه دختره 22 ساله مو کهربایی که یه زخم روی شقیشش،اندازه یه گل سر،از این دنیا راحتش کرده بود نگاه میکردم. رفتم بیرون.باباش داشت...
-
Full Stop
1389/05/03 15:15
مادر، در زندگی یک دوستی حدود پنجاه ساله را تجربه کرده. همیشه با این مقدمه شروع می کند. تنها، جوان، بی تجربه و سخاوتمند بوده. در خانه ای یک طبقه وسط کلی زمین بایر، نیمه ساخته و یا ساخته در اطرافش. روز هایش را با آشپزی ، هم پای یک کودک راه رفتن و انتظار برگشتن شوهری با دستی پر در ساعت غروب می گذرانده. تا وقتی آن زن می...
-
من اتفاقی نیستم
1389/05/03 15:09
من حاصل نذر آش مادر بزرگم ..... حاصل طرز چادر سر کردن مادرم ..... حاصل کاسه آش در دستش ..... حاصل بکارت و پاکی وصورت اصلاح نشده اش .... حاصل ابروان پیوسته اش .... من حاصل همسایگی پدر و مادرم با یک خانه فاصله بینشان ..... حاصل در زدن مادر چادر به سر و آش به دست ... حاصل باز کردن در توسط پدر ... اما پدر فقط با یک شلوارک...
-
طبع شعری من
1389/05/02 23:02
بچه ها این قطعه رو خودم گفتم یعنی همین الان اومد تو ذهنم شاعر از کوچه مهتاب گذشت / لیک شعری نسرود نه که سرگشته نبود نه که معشوقه نداشت سالها بود که دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود
-
جاده ی یه طرفه
1389/05/02 22:57
مشغول بازسازی جاده ی خاطراتم بودم تا وقتی دوباره خواستی برگردی ، پستی و بلندی های جاده اذیتت نکنه ، ولی یکدفعه چشمم به تابلوی فرسوده ی کنار جاده افتاد که روی آن نوشته بود : جاده ی خاطرات یکطرفه است !
-
تنهایی
1389/05/02 14:03
عکس هایی با مضمون تنهایی توی ادامه مطلب گذاشتم برید حالشو ببرید
-
شوق رهایی
1389/05/02 13:00
من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تبخال و دهان سوختگیها از آه زیاد است، نه از خوردن آشی از تُنگ پریدیم به امید رهایی ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم بر گونهی سرخابیات افتاد...
-
داستان زیبا و عاشقانه ی دلیل عشق
1389/05/02 12:41
پیشنهاد میکنم این داستانو توی ادامه مطلب بخونین خیلی جالبه آهای با شمام ای کسی که خودم آدرس وبلاگو بهت دادم این مطلبو بخون < اینم بگم دوست داشتن دل می خواد نه دلیل > یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید : - چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟ - دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا" دوست دارم - تو...
-
میتوان تنها شد
1389/05/02 12:30
میتوان تنها شد میتوان زار گریست میتوان دوست نداشت ودل عاشق آدم ها را زیر پاهاله کرد میتوان چشمی را به هیاهوی جهان خیره گذاشت میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید میتوان... میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود... آخرش هم تنها میتوان تنها رفت... با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی یادگاری همه جا سردی و تلخی وغرور فاتحه؟...
-
عاشقانه ترین داستان به نام شرط عشق
1389/05/02 12:28
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد . نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید . بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند . مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید . موعد عروسی فرا رسید . زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم...
-
گدایی دوست داشتن
1389/05/02 12:23
انسانیت از آن رو فقیر است که قانون های کیهانی را نمی شناسد. عشق، بخشیدن را فراموش کرده و گدایی را پیش گرفته است. عشق، متوقع شده است. همه می گویند: " مرا دوست داشته باش اما کو گوش شنوا کجایی آرامش خستگی هایم بیا که منتظرم
-
صفای خاطر دل ھا ز درد است- دل بی درد ھمچون گور سرد است
1389/05/02 12:17
دلا شب ھا نمی نالی به زاری سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب درد بودی ناله سر کن خبر از درد بیدردی نداری بنال ای دل که رنجت شادمانی است بمیر ای دل که مرگت زندگانی است میاد آندم که چنگ نغمه سازت ز دردی بر نیانگیزد نوایی میاد آندم که عود تار و پودت نسوزد در ھوای آشنایی دلی خواھم که از او درد خیزد بسوزد عشق ورزد اشک ریزد...
-
حس گنگ من و دریا !
1389/05/02 12:14
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک...
-
گفتگو
1389/05/02 11:50
گفتم :ای پیر جهان دیده بگو از چه تا گشته ، بدینسان کمرت / مادرت زاد ، به این صورت زشت ؟ یا که ارثی است تو را از پدرت ؟ ناله سر داد : که فرزند مپرس سرگذشت من افسانه ست آسمان داند و دستم ،که چه سان کمرم تا شد و تا خورده شکست هر چه بد دیدم از این نظم خراب همه از دیده ی قسم دیدم فقر و بدبختی خود ، در همه حال با ترازوی...